سرمه اندیشه

  • خانه 
  • عمومی  

ابزارهای زندگی

26 تیر 1396 توسط زهرا كرمي
ابزارهای زندگی

روزی هیزم شکنی در یک شرکت چوب بری دنبال کار می گشت و نهایتا” توانست برای خودش کاری پیدا کند. حقوق و مزایا و شرایط کار بسیار خوب بود، به همین خاطر هیزم شکن تصمیم گرفت نهایت سعی خودش را برای خدمت به شرکت به کار گیرد. رئیسش به او یک تبر داد و او را به سمت محلی که باید در آن مشغول می شد راهنمایی کرد. روز اول هیزم شکن 18 درخت را قطع کرد. رئیس او را تشویق کرد و گفت همین طور به کارش ادامه دهد. تشویق رئیس انگیزه بیشتری در هیزم شکن ایجاد کرد و تصمیم گرفت روز بعد بیشتر تلاش کند اما تنها توانست 15 درخت را قطع کند. روز سوم از آن هم بیشتر تلاش کرد ولی فقط 10 درخت را قطع کرد. هر روز که می گذشت تعــداد درخت هایی که قطع می کرد کمتر و کمتر می شد. پیش خودش فکر کرد احتمالا” بنیه اش کم شده است. پیش رئیس رفت و پس از معذرت خواهی گفت که خودش هم از این جریان سر در نمی آورد.
رئیس پرسید: آخرین باری که تبرت را تیز کردی کی بود؟

” هیزم شکن گفت:” تیز کردن؟ من فرصتـی برای تیز کردن تبرم نداشتم تمام وقتم را صرف قطع کردن درختان می کردم!

چقدر به فکر تیز کردن تبرمون هستیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 1 نظر

چرا غروب جمعه دلگیر است؟

26 تیر 1396 توسط زهرا كرمي
چرا غروب جمعه دلگیر است؟

در دعاي ندبه وقتی جریان دعا به حضرت صاحب الزمان (ارواحنافداه) می‌رسد، چنین عبارتی آمده است:

«یَاابْنَ مَنْ دَنَی فَتَدَلیَّ فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی دُنّوا وَاْقتِرابا مِنَ اْلعَلِیِّ اْلاَعْلَی»(۱)

یعنی می‌خواهیم از جدایی امام عصر (سلام الله علیه) ناله کنیم و آرزوی وصال داشته باشیم، این آخرین سخن انسان است، گویا کامل ترین مقامی است که در مورد بنده وجود دارد.

در قرآن شریف نیز در باره معراج پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) آمده است:

«ثُمَّ دَنَا فَتَدَلََّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی»(۲)

سپس نزدیک و نزدیک‌تر شد تا جایی که به اندازه‌ی دو کمان یا نزدیک‌تر شد.

این درخواست، مرتبه‌ی بسیار بلندی است و به همه کس داده نمی‌شود، حتی انبیای اولواالعزم اما می‌توان به آن نزدیک شد.

حضرت امام خمینی (رضوان الله تعالی علیه) می‌فرماید:

خداوندا این نورانیت و بصیرت قلوب که اولیاء از تو خواستند و خواهش نمودند که به نورانیت آن، واصل به تو شوند، چه بصیرتی است؟ بارالها، این حجب نور که در لسان ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) ما متداول است، چیست؟ این معدن عظمت و جلال و عزّ قدس و کمال چه چیزی است که غایت مقصد آن بزرگواران است، و ما تا آخر از فهم علمی آن هم محرومیم، تا چه رسد به ذوق آن و شهود آن؟ خداوندا، ما که بندگان سیه روی سیه روزگاریم، جز خور و خواب و بغض و شهوت از چیز دیگر اطلاع نداریم و در فکر اطلاع هم نیستیم، تو خود نظر لطفی به ما کن و ما را از این خواب بیدار و از این مستی هوشیار فرما.(۳)

ما هنوز به این نور نرسیده ایم، امّا ائمه‌ی معصومین (علیهم السلام) بدان رسیده اند، با این حال، همین نور را نیز حجاب می‌دانند. در ادامه حضرت امام (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرماید: «در هر صورت برای اهلش همین یک حدیث کفایت می‌کند تمام عمر خود را صرف کنند برای تحصیل محبت الهی و اقبال وجه الله».

اگر انسان ارتباط خود را با خدا قوی کند، خواهد دید که محجوب و محروم نمی‌شود. برخی از نکات، بسیار عجیب است.

 نظر دهید »

گزیده ای از لطایف بُهلول

26 تیر 1396 توسط زهرا كرمي
گزیده ای از لطایف بُهلول

ـ خواجه ثروتمندی برای خود مقبره ای ساخت. یک سال تمام در آن جا کار کردند تا به اتمام رسید. خواجه از استاد بنّا پرسید که این عمارت را دیگر چه لازم است؟ بهلول حاضر بود. گفت : وجود شریف شما!

ـ پرسیدند : روسفیدترین مردم پیش خداوند ، چه کسانی هستند؟ گفت : آسیابانان!

ـ پرسیدند : تلخ ترین چیز کدام است؟ گفت : حقیقت! پرسیدند : چگونه می توان این تلخی را تحمل کرد؟ گفت : با شیرینی اندیشه… .

ـ پرسیدند : حد فاصل گریه و خنده چیست؟ گفت : انسان با چشم هایش می گرید و با لب هایش می خندد و حد فاصل این دو ، دماغ انسان است… .

ـ روزی به شتاب تمام راه می رفت. پرسیدند : با این شتاب ، به کجا می روی؟ گفت : می روم تا از دعوای دونفر جلوگیری کنم : گفتند : کدام دو نفر؟ گفت : خودم و آن که دارد دنبال من می دود!

ـ یکی از او پرسید : قرقاول را چگونه کباب کنند؟ گفت : اوّل تو بگیر!9

ـ روزی در میانه بازار ، از گِل ، چیزی می ساخت زُبیده ، همسر هارون الرشید ، او را دید و پرسید : چه می کنی؟ گفت : قصری می سازم از قصرهای بهشت. گفت : به چند می فروشی. گفت: به یکصد دینار زر! زبیده ، یکصد دینار بداد و برفت و بهلول ، آن زر ، در میان فقیران بغداد ، قسمت کرد. زبیده ، آن شب ، به خواب دید که در بهشت است و او را قصری بخشیده اند. صبح ، خواب خویش به هارون گفت و هارون ، در عبور از بازار ، بهلول را به همان شغل دیروز ، مشغول دید. گفت : چه می کنی؟ گفت : چنان که دانی ، قصرهایی بهشتی می سازم. گفت : هر یک به چند؟ گفت : به یکهزار دینار زر! گفت : چه گران فروشی که از دیروز به امروز ، قیمت را به ده برابر رسانده ای! گفت : چنین نکرده ام؛ بلکه قیمت این کالا در این بازار ، برای آنها که ندیده و وارسی نکرده و از روی یقین می خرند ، یکصد دینار است و برای دیگران ، یکهزار دینار!10

ـ کسی از توانگران بغداد ، مسجدی ساخته بود. بر سر درِ آن بنا ، آن جا که نام بانی و واقف می نگارند ، همچنان خالی بود تا لوحی به نام وی آن جا نهند. بهلول ، لوحی به نام خویش نوشت و شبانگاه ، آن جا نصب بنمود. چون آفتاب برآمد ، آن توانگر به سراغ بهلول آمد و او را توبیخ نمود که : این ، چه کار زشت بود که کردی؟

بهلول گفت : اگر برای خدا ساختی ، که نیک می داند و خطایی در کار او نیست؛ امّا اگر برای مردمان ساخته ای ، بدا به حالت که مال بسیار از کف داده ای و با آن ، بهره ای از آخرت ، نمی ستانی! به این عمل ، خواستم بر اخلاص و اجر تو بیفزایم و از وَبالت بکاهم! تا خود ، چه خواهی

 نظر دهید »

حدیث قدسی

26 تیر 1396 توسط زهرا كرمي
حدیث قدسی

خدا مي فرمايد:

من طلبني وجدني و من وجدني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعليّ ديته و من عليّ ديته فانا ديته

آن كس كه مرا طلب كند، من را مي يابد و آن كس كه مرا يافت، من را مي شناسد و آن كس كه مرا شناخت، من را دوست مي دارد و آن كس كه مرا دوست داشت، به من عشق مي ورزد و آن كس كه به من عشق ورزيد، من نيز به او عشق مي ورزم و آن كس كه من به او عشق ورزيدم، او را مي كشم و آن كس را كه من بكشم، خونبهاي او بر من واجب است و آن كس كه خونبهايش بر من واجب شد، پس خود من خونبهاي او مي باشم.

 نظر دهید »

نظراهل تسنن درباره لعن یزید چیست؟

26 تیر 1396 توسط زهرا كرمي
نظراهل تسنن درباره لعن یزید چیست؟

حادثه کربلا در میان اهل تسنن موجى ایجاد کرد که زبان و قلم دانشمندان آنان گاه ناخواسته و زمانى با شجاعت به توصیف وتجزیه و تحلیل آن پرداخته است.

شوكانى در كتاب «نيل الاوطار»در رد بعضى از سخنوران دربارى مى‏گويد: به تحقيق عده‏اى از اهل‏علم افراط ورزيده، چنان حكم كردند كه: «حسين(ع)نوه پيامبر كه خداوند از او راضى باشد. نافرمانى‏ يك آدم دائم الخمر را كرده و حرمت‏ شريعت‏ يزيد بن معاويه را هتك‏ كرده است.» خداوند لعنتشان كند، چه سخنان عجيبى كه از شنيدن‏ آنها مو بر بدن انسان راست مى‏گردد.

تفتازانى در كتاب «شرح العقايد» مى‏نويسد:حقيقت اين است كه رضايت‏ يزيد به قتل حسين(ع)و شاد شدن اوبدان خبر و اهانت كردنش به اهل‏بيت پيامبر(ص)از اخبارى است كه‏ در معنى متواتر است; هر چند تفاصيل آن متواتر نيست. درباره ‏مقام يزيد بلكه درباره ايمان او كه لعنت خدا بر او و يارانش‏ باد. توافقى نداريم.

جاحظ مى‏ گويد: منكراتى كه يزيد انجام داد، يعنى قتل حسين(ع)وبه اسارت گرفتن زن و فرزند او و ترساندن اهل مدينه و منهدم‏ ساختن كعبه، همه اينها بر فسق و قساوت و كينه و نفاق و خروج ازايمان او دلالت مى‏كند.
بنابراين، يزيد فاسق و ملعون است و كسى كه از لعن او جلوگيرى‏كند، نيز ملعون است.

ابن حجر هيثمى مكى در كتاب «الصواعق المحرقه‏» مى‏نويسد: پسرامام حنبل در مورد لعن يزيد از وى پرسيد. احمد در جواب گفت: چگونه لعنت نشود كسى كه خداوند او را در قرآن لعن كرده است.
آنجا كه مى‏ فرمايد: «فصل عسيتم ان توليتم ان تفسدوا فى الارض و تقطعوا ارحامكم‏اولئك الذين لعنهم‏الله‏» و چه مفاسدى و قطع رحمى از آنچه يزيدانجام داد، بالاتر است؟!

عبدالرزاق مقرم در كتاب «مقتل الحسين‏» مى‏گويد: به تحقيق‏ گروهى از علما از جمله قاضى ابويعلى و حافظ ابن الجوزى وتفتازانى و سيوطى در مورد كفر يزيد نظر قطعى داده‏ اند و باصداقت تمام لعن او را جايز شمرده‏اند.
مولف كتاب «شذرات الذهب‏» مى‏نويسد: در مورد لعن يزيد، احمدبن حنبل دو قول دارد كه در يكى تلويح و در ديگرى تصريح به لعن‏او مى‏كند. مالك و ابوحنيفه نيز هر كدام هم‏ تلويحا و هم تصريحايزيد را لعنت كرده‏اند; و به راستى چرا اين‏گونه نباشد و حال‏آنكه او فردى قمار باز و دائم الخمر بود.

شيخ محمد عبده مى‏گويد: هنگامى كه در دنيا حكومت عادلى وجوددارد كه هدف آن اقامه شرع و حدود الهى است و در برابر آن‏ حكومتى ستمگر است كه مى‏ خواهد حكومت عدل را تعطيل كند، بر هرفرد مسلمانى كمك كردن حكومت عدل واجب است; و از همين باب است‏انقلاب امام حسين كه در برابر حكومت‏يزيد كه خدا او را خواركند. ايستاد.
سبط بن جوزى
از سبط بن جوزى در مورد لعن يزيد پرسيده شد. او در جواب گفت: احمد حنبل لعن او را تجويز كرده است، ما نيز به خاطر جناياتى‏كه درباره پسر دختر رسول خدا مرتكب شد، او را دوست نداريم; واگر كسى به اين حد راضى نمى‏شود، ما هم مى‏گوييم اصل، لعنت كردن‏يزيد است.

امام شافعى
حادثه كربلا چنان در قلوب نفوذ كرد كه بسيارى از بزرگان اهل‏تسنن آن را در قالب شعر مطرح ساخته، اندوه خويش را ابرازكردند. امام شافعى كه در دوستى اهل‏بيت زبانزد است. درباره‏نهضت كربلا چنين سروده است:
قتيل بلا جرم كان قميصه صبيغ بماء الارجوان خصيب نصلى على المختار من آل هاشم و نوذى بنيه ان ذاك عجيب لئن كان ذنبى حب آل محمد(ص) فذلك ذنب لست عنه اتوب هم شفعائى يوم حشرى و موقفى و بغضهم للشافعى ذنوب
حسين(ع)كشته‏اى بى گناه است كه پيراهن او به خونش رنگين شده وعجب از ما مردم آن است كه از يك طرف به آل پيامبر درودمى‏فرستيم و از سوى ديگر فرزندانش را به قتل مى‏ رسانيم و اذيت‏ مى‏ كنيم!
اگر گناه من دوستى اهل‏بيت پيامبر است، پس من هيچ‏گاه از آن‏ توبه نمى‏ كنم. اهل‏بيت پيامبر(عليهم السلام)در روز محشر شفيعان من هستند واگر نسبت‏ به آنان دشمنى داشته باشم، گناهى نابخشودنى است.

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 14
  • 15
  • 16
  • ...
  • 17
  • ...
  • 18
  • 19
  • 20
  • ...
  • 21
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 140
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

سرمه اندیشه

جستجو

موضوعات

  • همه
  • اخلاقی
  • اقتصادی
  • سیاسی
  • فرهنگی
  • مشاوره
  • پژوهشی

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس