عمومی
یا صاحب الزمان ..
همهی شهر به «تبلیغ»کسی مشغول است
جای نام تو دراین شور و هیاهو خالی ست
وعده ی آمدنت زود فراموش شد و …
سرمان گرم،به هر دغدغه ی پوشالیست
یا صاحب الزمان ..
همهی شهر به «تبلیغ»کسی مشغول است
جای نام تو دراین شور و هیاهو خالی ست
وعده ی آمدنت زود فراموش شد و …
سرمان گرم،به هر دغدغه ی پوشالیست
اگر امامت از اصول دین است، چرا ۲۳ سال بعد از بعثت، بیان شده است؟
در پاسخ به این سوال باید دو مساله را مد نظر قرار داد:
۱- آنچه در ایمان اصل و اساس را تشکیل می دهد، عبودیت و تسلیم بودن در مقابل خدای متعال است. به همین دلیل در مواردی بیان شهادتین در لحظه مرگ، از سوی پیامبر (ص) طلب شده است، در حالی که چنین شخصی فرصت کافی برای تعلیم کامل عقائد اسلامی، یا عمل کردن به فروع دینی را ندارد.
«یك جوان یهودى بسیار نزد پیغمبر مىآمد تا بجائى كه او را لایق خدمت شمرد و بسا او را دنبال حاجتى میفرستاد و بسا بود كه براى حضرت نامه مینوشت، چند روزى حضرت او را ندید و احوال او را پرسید یكى گفت من او را در حال مرگ واگذاشتم و آمدم پیغمبر با جمعى اصحابش بالین او آمدند آن حضرت بركتى داشت كه با هر كه سخن میكرد جوابش میداد فرمود اى فلانى آن جوان چشم گشود و گفت لبیك یا ابا القاسم فرمود بگو : اشهد ان لا اله الا اللَّه.
و اقرار كن برسالت من آن جوان بپدرش نگاه كرد و چیزى نگفت بار دوم پیغمبر باو دستور داد و باز بپدرش نگاه كرد و چیزى نگفت پیغمبر بار سوم باو دستور داد و باز آن جوان بپدرش نگاه كرد در این بار پدرش گفت اگر خواهى بگو گفت گواهم كه معبود حقى جز خدا نیست و تو كه محمدى رسول خدائى و در حال مرد، رسول خدا (ص) بپدرش فرمود از نزد ما بیرون رو و باصحابش دستور داد او را غسل دهید و كفن كنید و نزد من آرید تا بر او نمازگذارم و بیرون رفت و میفرمود حمد خدا را كه امروز به وسیله من نفسى را از دوزخ نجات داد.»[۱]
بنابراین معیار تعیین کننده برای ایمان الهی، این است که شخص هر چه را حق یافت، بی درنگ بپذیرد. از همین رو، حتی عده زیادی که زمان رسول اکرم (ص) را درک نکرده اند و شهادت به رسالت ایشان نداده اند، اهل نجات معرفی شده اند، علیرغم اینکه هیچ شک و شبهه ای در لزوم اعتقاد به رسالت ایشان به عنوان یک اصل اساسی وجود ندارد:
«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ النَّصارى وَ الصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ[بقره/۶۲] كسانى كه (به پیامبر اسلام) ایمان آورده اند، و كسانى كه به آئین یهود گرویدند و نصارى و صابئان [پیروان یحیى] هر گاه به خدا و روز رستاخیز ایمان آورند، و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است و هیچ گونه ترس و اندوهى براى آنها نیست. (هر كدام از پیروان ادیان الهى، كه در عصر و زمان خود، بر طبق وظایف و فرمان دین عمل كرده اند، مأجور و رستگارند.)»
۲- مساله امامت، مساله ای نیست که در سال آخر بعثت پیامبر مکرم اسلام (ص) مطرح شده باشد. بلکه این اصل اساسی از روز اول مطرح بوده است.
اگر به مساله امامت به شکل کلی بنگریم، باید بگوییم که هیچ زمانی خالی از امام حق نیست و در زمان حیات رسول اکرم (ص) خود ایشان امام بوده اند و شئون امامت را انجام می داده اند. همانگونه که ابراهیم خلیل (ع) علاوه بر رسالت، جایگاه امامت را نیز داشته است. و مطابق نقل شیعه و سنی، پیامبر (ص) فرموده اند: هر كه بمیرد و امام زمانش را نشناسد ، همانند مردن زمان جاهلیت مرده است. (برای دیدن اسناد و مدارک این حدیث در کتب شیعه و سنی اینجا را کلیک نمائید) بنابراین هر زمانی امام حقی دارد که برای دور ماندن از جاهلیت باید او را شناخت.
و اگر به شکل مصداقی به این امر بنگریم و منظورمان امامت حضرت علی (ع) باشد، آن نیز از آغاز کار بعثت رسول اکرم (ص) مطرح بوده است. از همان روزی که پیامبر (ص) برای شروع دعوت رسمی، خانواده خویش را دعوت می کند تا پیام رسالت خویش را بیان نماید، بحث جانشینی حضرت علی (ع) را نیز بیان کرده است و حدیث یوم الدار، بین شیعه و سنی به شکل متواتر این امر را بیان می کند. و این بیان در زمان حیات رسول اکرم (ص) دفعات متعدد، تکرار شده است. و قرآن نیز در کنار لازم دانستن اطاعت از خدا و رسول، اطاعت اولی الامر را نیز لازم دانسته است:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْكُمْ[نساء/۵۹] اى كسانى كه ایمان آورده اید! اطاعت كنید خدا را! و اطاعت كنید پیامبر خدا و اولو الأمر [اوصیاى پیامبر] را»
بنابراین آن امری که ۲۳ سال بعد از آغاز بعثت، به وجود آمده، تنها زمان تحقق وصایت حضرت علی (ع) است.
[۱]. أمالی الصدوق، ص ۳۹۸ ، المجلس الثانی و الستون.
اساس روایات انسان ها، اعم از مومن و کافر بعد از مرگ و در حیات برزخی یکدیگر و از جمله بستگان خود را دیدار خواهند کرد. در این باره روایات متعددی نقل شده که به دو نمونه از آن اشاره میشود:
۱- در حضور امام صادق (ع) سخن از ارواح مومنان به میان آمد، حضرت فرمود: «ارواح المومنین یلتقون؛ ارواح مومنان در برزخ با هم ملاقات و دیدار میکنند».
آنگاه شخصی با تعجب و شگفتی از حضرت پرسید: آیا ملاقات میکنند؟ فرمود: «نعم و یتسائلون و یتعارفون حتی اذا رایته قلت: فلان؛ (۱) بلی، و با یک دیگر گفتگو مینمایند و همدیگر را میشناسند . وقتی کسی را دیدی ،میگویی فلانی است».
۲- در روایت دیگر درباره دیدار همه انسانها با هم مسلکانش سخن گفته است، راوی میگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: ارواح مومنان کجاست؟ حضرت فرمود:
«ارواح المومنین فی حجرات فی الجنه، یاکلون من طعامها و یشربون من شرابها و یتزاورون فیها؛(۲) ارواح مومنین در منازل بهشتاند . از طعامهای آن میخورند . از نوشیدنیهای آن مینوشند . همدیگر را میبینند و زیارت مینمایند».
در این روایت تصریح شده که مومنان در بهشت برزخی همدیگر را ملاقات میکنند و با هم همنشینی دارند ؛ در نتیجه خانواده و آشنایان هم در صورت همسانی در درجات برزخی می توانند درکنار هم باشند و با هم زندگی موقتی برزخی را تجربه کنند.
پینوشتها:
۱. برقی ، محاسن برقی، نشر دار الاحیا التراث العربی ، بیروت، ۱۴۰۸ ق، ص ۱۷۸ .
۲. همان، ص ۱۷۸ .
چرا حضرت علی (ع) سادات هستند؟
برای یافتن پاسخ این سوال، باید بدانیم كه اصلاً سادات به چه كسی میرسند، با مشخص شدن این موضوع، دلیل سید بودن امام علی علیه السلام هم روشن می شود.
سیادت عنوانی است برای مردان و زنانی كه در طول نسب خویش به حضرت هاشم بن عبد مناف (جدّ رسول اللَّه) میرسند. هر كس سلسله نسب او به هاشم بن عبد مناف یا فرزندان او برسد، سید محسوب میشود.[۱]
اصطلاحاً به فرزندان هاشم، بنی هاشم میگویند. برخی از اینان به عموهای پیامبر مثل ابوطالب و ابولهب، عباس و حمزه میرسند. بنابراین فرزندان عباس عموی پیامبر كه اصطلاحاً به آنان بنی عباس میگویند، سید محسوب میشوند. فرزندان ابوطالب به نامهای طالب و عقیل و جعفر طیار و علی(ع) و نسل آنان (تا كنون هر چه هستند) سیدند. پیامبر اسلام(ص) از جهت پسرانش (طیب و طاهر و قاسم و ابراهیم) چون در كودكی از دنیا رفتند، نسلی ندارد و فقط از طریق حضرت فاطمه زهرا(س) نسلش ادامه پیدا كرد كه فرزندان حضرت زهرا(س) به نامهای حسن و حسین و زینب و ام كلثوم(ع) از طریق پدرشان علی(ع) سید بودند.
تمامی ائمه معصومین و فرزندانشان از طریق علی(ع) به هاشم میرسند و سید هستند. بنابراین سیادت تنها انتساب به پیامبر نیست، بلكه از جهت انتساب به طالب و علی و عقیل و جعفر (فرزندان ابوطالب) و انتساب به عباس و حمزه (عموهای پیامبر(ص) نیز سیادت حاصل شده و حضرت علی(ع) سید بوده است و فرزندان او نیز سید هسیتند.
سید به معنای آقا و اطاعت شده (مطاع)، رئیس و بزرگ آمده است. سیادت عنوانی است اعتباری، نه تكوینی و احكامی برای سادات در فقه آمده است، مثلاً گرفتن زكات از غیر سید بر آنان حرام است.[۲]
سادات از جهت انتسابشان به پیامبر و ائمه هدی(ع) باید رعایت حرمت اجداد خویش را بنمایند و مردم نیز باید احترام آنان را به جهت انتسابشان نگه دارند.
[۱]. عروة الوثقی، ج ۲، كتاب الخمس فصل ۲، مسئله ۳.
[۲]. توضیح المسائل مراجع، ج ۲، مسئله ۱۹۵۵.
سبت” در لغت به معنى تعطیل عمل براى استراحت است و اینكه در قرآن در سوره “نبا” مى خوانیم «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً؛[نباء۹/] خواب شما را مایه راحت شما قرار دادیم» نیز اشاره به همین موضوع است، و روز شنبه را از این جهت” یوم السبت” نامیده اند كه برنامه هاى كسب و كار معمولى در آن تعطیل مى شد، سپس این نام بر این روز باقى ماند.[۱]
آیات متعددی در قرآن به مساله حرمت روز شنبه پرداخته است که مساله ای مرتبط به قوم یهود است:
«وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذینَ اعْتَدَوْا مِنْكُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ؛[بقره/۶۵] به طور قطع از حال كسانى از شما، كه در روز شنبه نافرمانى و گناه كردند، آگاه شده اید! ما به آنها گفتیم: «به صورت بوزینه هایى طرد شده درآیید!»
«یا أَیُّهَا الَّذینَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَطْمِسَ وُجُوهاً فَنَرُدَّها عَلى أَدْبارِها أَوْ نَلْعَنَهُمْ كَما لَعَنَّا أَصْحابَ السَّبْتِ وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً؛[نساء/۴۷] اى كسانى كه كتاب (خدا) به شما داده شده! به آنچه (بر پیامبر خود) نازل كردیم- و هماهنگ با نشانه هایى است كه با شماست- ایمان بیاورید، پیش از آنكه صورتهایى را محو كنیم، سپس به پشت سر بازگردانیم، یا آنها را از رحمت خود دور سازیم، همان گونه كه «اصحاب سبت» [گروهى از تبهكاران بنى اسرائیل] را دور ساختیم و فرمان خدا، در هر حال انجام شدنى است!»
«وَ قُلْنا لَهُمْ لا تَعْدُوا فِی السَّبْتِ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ میثاقاً غَلیظاً؛[نساء/۱۵۴] و (نیز) گفتیم: روز شنبه تعدّى نكنید (و دست از كار بكشید!) و از آنان (در برابر همه اینها،) پیمان محكمى گرفتیم.»
«وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتىِ كَانَتْ حَاضِرَةَ الْبَحْرِ إِذْ یَعْدُونَ فىِ السَّبْتِ إِذْ تَأْتِیهِمْ حِیتَانُهُمْ یَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعًا وَ یَوْمَ لَا یَسْبِتُونَ لَا تَأْتِیهِمْ كَذَالِكَ نَبْلُوهُم بِمَا كَانُواْ یَفْسُقُونَ؛[اعراف/۱۶۳] و از آنها درباره (سرگذشت) شهرى كه در ساحل دریا بود بپرس! زمانى كه آنها در روزهاى شنبه، تجاوز (و نافرمانى) خدا مىكردند همان هنگام كه ماهیانشان، روز شنبه (كه روز تعطیل و استراحت و عبادت بود، بر سطح آب،) آشكار مى شدند امّا در غیر روز شنبه، به سراغ آنها نمى آمدند این چنین آنها را به چیزى آزمایش كردیم كه نافرمانى مى كردند.»
«إِنَّما جُعِلَ السَّبْتُ عَلَى الَّذینَ اخْتَلَفُوا فیهِ وَ إِنَّ رَبَّكَ لَیَحْكُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فیما كانُوا فیهِ یَخْتَلِفُونَ؛[نحل/۱۲۴] (تحریمهاى) روز شنبه (براى یهود) فقط بعنوان یك مجازات بود، كه در آن هم اختلاف كردند و پروردگارت روز قیامت، در آنچه اختلاف داشتند، میان آنها داورى مى كند.»
«خلاصه ماجرا چنین بود: خداوند به یهود دستور داده بود، روز"شنبه” را تعطیل كنند، گروهى از آنان كه در كنار دریا مى زیستند به عنوان آزمایش دستور یافتند از دریا در آن روز ماهى نگیرند، ولى از قضا روزهاى شنبه كه مى شد، ماهیان فراوانى بر صفحه آب ظاهر مى شدند، آنها به فكر حیله گرى افتادند و با یك نوع كلاه شرعى روز شنبه از آب ماهى گرفتند، خداوند آنان را به جرم این نافرمانى مجازات كرد و چهره شان را از صورت انسان به حیوان دگرگون ساخت.»[۲]
« در این آیات صحنه دیگرى از تاریخ پرماجراى بنى اسرائیل، كه مربوط به جمعى از آنها است كه در ساحل دریایى زندگى مى كردند، آمده است، منتها روى سخن در آن به پیامبر اسلام ص است، و به او مى گوید كه از یهود معاصر خویش درباره این جمعیت سؤال كند یعنى این خاطره را به وسیله سؤال در ذهن آنان مجسم ساز، تا از آن پند گیرند، و از سركشى و كیفرى كه در انتظار سركشان است بپرهیزند.
این سرگذشت، چنان كه در روایات اسلامى به آن اشاره شده مربوط به جمعى از بنى اسرائیل است كه در ساحل یكى از دریاها (ظاهرا دریاى احمر بوده كه در كنار سرزمین فلسطین قرار دارد) در بندرى بنام” ایله” (كه امروز بنام بندر ایلات معروف مى باشد) زندگى مى كردند و از طرف خداوند به عنوان آزمایش و امتحان دستورى به آنها داده شد و آن اینكه صید ماهى را در آن روز تعطیل كنند اما آنها با آن دستور مخالفت كردند و گرفتار مجازات دردناكى شدند كه شرح آن را در این آیات مىخوانیم.
بدیهى است جمعیتى كه در كنار دریا زندگى مى كنند، قسمت مهمى از تغذیه و درآمدشان از طریق صید ماهى است، و گویا به خاطر تعطیل مستمرى كه قبلا در روز شنبه در میان آنها معمول بود، ماهیان در آن روز احساس امنیت از نظر صیادان مى كردند و دسته دسته به روى آب ظاهر مى شدند، اما در روزهاى دیگر كه صیادان در تعقیب آنها بودند در اعماق آب فرو مى رفتند! این موضوع خواه جنبه طبیعى داشته، و یا یك جنبه فوق العاده و الهى، وسیلهاى بود براى امتحان و آزمایش این جمعیت، لذا قرآن مى گوید:” ما این چنین آنها را به چیزى كه در برابر آن مخالفت مىكردند آزمایش مى كردیم”
هنگامى كه این جمعیت از بنى اسرائیل در برابر این آزمایش بزرگ كه با زندگى آنان كاملا آمیخته بود قرار گرفتند، به سه گروه تقسیم شدند:
گروه اول: كه اكثریت را تشكیل مىدادند، به مخالفت با این فرمان الهى برخاستند.
گروه دوم: كه قاعدتا اقلیت كوچكى بودند، در برابر گروه اول به وظیفه امر به معروف و نهى از منكر قیام كردند.
گروه سوم: ساكتان و بى طرفان بودند، كه نه همگامى با گناهكاران داشتند و نه وظیفه نهى از منكر را انجام مى دادند. »[۳]
همچنین در تفسیر نمونه مباحث گسترده تری درباره ابعاد این ماجرا وجود دارد. مسائلی نظیر:
۱- چگونه دست به گناه زدند؟
۲- چه كسانى رهایى یافتند؟
۳- آیا هر دو گروه یك نوع كیفر داشتند؟
۴- آیا مسخ، جسمانى بوده یا روحانى؟
۵- خلافكارى زیر پوشش كلاه شرعى
۶- اشكال مختلف آزمونهاى الهى
که در صورت تمایل می توانید به تفسیر نمونه، ج۶، ص: ۴۲۳ به بعد مراجعه کنید.
[۱]. تفسیر نمونه، ج۶، ص: ۴۱۶.
[۲]. تفسیر نمونه، ج۱، ص: ۲۹۷.
[۳]. تفسیر نمونه، ج۶، ص: ۴۱۸-۴۲۳.