لحظه های آخر
? بار سفر را بسته ای ، ای ماه پر فیض خدا— ?
? دلها پر از اندوه و غم ، عزم سفر داری چرا— ?
? یاد خوش ایام تو ، یاد تراویح و قیام— ?
? از دل نخواهد شد برون ، ای ماه تقوا و صیام— ?
? یاد سحرگاه و غروب ، یاد نماز نیمه شب— ?
? آن بیقراری های ما ، در ماه شعبان و رجب— ?
? تا تو بیای سوی ما ، مهمان دلهامان شوی— ?
? اما چه زود اینها گذشت ، حالا تو داری میروی— ?
? افسوس و صد افسوس ازین ، ماهی که رفت ای دوستان— ?
? افسوس از این شبهای قدر ، افسوس از این عمر گران— ?
? حیران و دل خونم خدا ، این لحظه های آخرش— ?
? حیران چو طفلی بینوا ، در جستجوی مادرش—
? قدرش ندانستیم و رفت ، این ماه قران و نماز— ?
? درهای دوزخ بسته بود ، درهای جنت باز باز—
? یا رب خدایا درگذر ، از این همه وزر و گناه— ?
? از جرم و از تقصیر ما ، این واپسین ایام ماه— ?
? ما را ز درگاهت نران ، تنهای تنها میشویم— ?
? با کوله باری از گناه ، بدبخت و رسوا می شویم–
? ما را ز درگاهت نران ، شاید وداع آخر است–
این شیشه تا سال دگر ، شاید که افتاد و شکست-..
طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق