کیفیت ولادت امام زمان(عج) چگونه بود
همان گونه که تولد حضرت موسی(ع) به حکمت و قدرت الهی مخفیانه بود و هیچ اثرشناسی به حمل مادر آن حضرت پی نبرد، جاسوسان و قابلههایی که مأمور مادر امام زمان(عج) بودند نیز به حمل ایشان آگاه نشدند.
به گزارش خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، یکی از سؤالات درباره امام زمان (عج) این است که کیفیت ولادت حضرت مهدی ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ چگونه بوده است؟
مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم، در یادداشتی این مساله را بررسی کرده است.
امام زمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ در سال 255 هجری شمسی در شهر سامرّا، در شرائط خاص به دنیا آمد.
شرایطی که مورخان، آن را شبیه شرایط به دنیا آمدن حضرت موسی ـ علیهالسّلام ـ در زمان فرعون خواندهاند.
همان گونه که تولد حضرت موسی ـ علیهالسّلام ـ به حکمت و قدرت الهی مخفیانه بود و هیچ اثر شناسی به حمل مادر آن حضرت پی نبرد، جاسوسان و قابلههایی که مأمور مادر امام زمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ بودند، نیز به حمل امام زمان ـ عجّل الله تعالی فرجه الشریف ـ آگاه نشدند و آن حضرت به حکمت و تدبیر خداوند، در سحرگاه نیمه شعبان 255 به قدوم مبارک خود جهان را نورانی کرد.
ماجرای تولد امام زمان به نقل از شیخ صدوق
شیخ صدوق (ره) با سند خود از حکیمه خاتون، (دخت حضرت جواد ـ علیهالسّلام ـ خواهر امام هادی ـ علیهالسّلام ـ و عمّه امام حسن عسکری ـ علیهالسّلام) چنین آورده است که حکیمه خاتون میگوید:
ابو محمد حسن بن علی ـ علیهالسّلام ـ (امام عسکری علیهالسّلام ) مرا نزد خود خواند و فرمود: عمّه جان امشب نزد ما افطار نما. چرا که امشب نیمه شعبان است و خداوند تبارک و تعالی در امشب حجت را آشکار خواهد فرمود، او حجت خدا در زمین خواهد بود.
حکیمه میگوید، عرض کردم: مادر او کیست؟ حضرت عسکری ـ علیهالسّلام ـ فرمود: نرجس.
عرض کردم: فدایت شوم در او نشانی نیست، (آثار حمل در او دیده نمیشود)
حضرت فرمودند: مطلب همان است که به شما گفتم.
حکیمه میگوید به آنجا رفتم، سلام دادم، نرجس خاتون آمد، در حالی که کفشم را از پایم بیرون میآورد، اینگونه از من احوال پرسی کرد که ای بانوی من و بانوی خانواده، حالتان چطور است؟ من به وی گفتم: تو بانوی من و بانوی خانواده هستی، از این سخن شگفت زده شد و گفت عمّه جان این چه سخنی بود که فرمودی؟
حکیمه خاتون گوید: به وی گفتم: دختر جانم، خدای تعالی به تو امشب پسری عنایت خواهد فرمود، که در دنیا و آخرت سیّد و سرور خواهد بود.
نرجس خاتون شرمگین نشست. وقتی از نماز عشا فارغ شدم، افطار نمودم و بستر خوابم را آماده کرده خوابیدم.
نیمه شب برای نماز شب برخواستم، وقتی از نماز شب فارغ شدم، دیدم نرجس خاتون هنوز خواب است، و هیچ اثری در او نیست. دراز کشیدم و خوابیدم، سپس او برخاست نماز شب گذارد، در این حال به شک و تردید افتادم که حضرت عسکری ـ علیهالسّلام ـ از اطاقش صدا فرمودند: عمّه جان عجله مکن که امر نزدیک است.
بعد از آن، نرجس خاتون، نماز شب را تمام کرده و در نماز «وِتر» بود که نمازش را قطع کرد، و با ناله از اطاق بیرون رفت.
چون برگشت به وی گفتم: آیا آنچه به تو گفتم، چیزی احساس میکنی؟ فرمود: آری عمّه جان امر بزرگی را مییابم و احساس میکنم.
به وی گفتم: با توکل به خدا مطمئن و آرام باش. شبههای به خود راه مده، انشاء الله هیچ بیمی نیست.
همانند یک قابله در کنار او نشستم. آنگاه دستم را گرفت و فشرد و ناله کرد و یک کلمه شهادت را بر زبان جاری ساخت.
در آن هنگام حضرت عسکری ـ علیهالسّلام ـ صدا زد که بر وی «انا انزلناه فی لیلة القدر» بخوان به امر حضرت عمل کردم. در این هنگام لحظهای بین من و نرجس خاتون همانند اینکه پردهای افتاد او را ندیدم، حالتی به من دست داد، فریاد زنان به اطاق حضرت عسکری ـ علیهالسّلام ـ رفتم.
حضرت فرمود: عمّه جان بر گرد که او را در جای خودش مییابی، برگشتم، طولی نکشید که پرده بین من و او برداشته شد، دیدم که آن چنان نورانیتی در او هویدا است که چشمان مرا خیره ساخت. آن گاه ولی خدا را دیدم که بر بازوی راست او نوشته شده «جاء الحق و زهق الباطل انّ الباطل کان زهوقا». (1)
آنرا در دامنم گذاشتم در حالی که پاک و پاکیزه بود. حضرت عسکری ـ علیهالسّلام ـ فرمود: ای عمّه فرزندم را نزد من بیاور، من ایشان را نزد حضرت عسکری ـ علیهالسّلام ـ بردم، حضرت دست بر تمام بدن او کشید، حضرت فرمود: ای فرزندم به اذن خدا سخن بگو ای حجت خدا ای بازمانده انبیا و خاتم اوصیا، آن فرزند نورانی لب به سخن گشود ابتدا شهادتین بر زبان جاری نمود و سپس اسامی تمام ائمه اطهار ـ علیهمالسّلام ـ را تا پدرش گفت و درود فرستاد. (2)